مُتانا وُلیا
یادداشت های من!

نمی دانم امروز چه مرگم بود؛ هوا تاریک شده بود که از خانه بیرون رفتم. با دیدن مردم ناگهان این را فهمیدم که چقدر آدم ها زیاد هستند. راستش دلم نیامد شما را بی خبر بگذارم؛ این است که الان دارم اینها را مینویسم.