مُتانا وُلیا
یادداشت های من!
چرا دیگر نمی‌نویسم!

بسیاری اوقات از خودم پرسیده‌ام که "چرا نوشتن این وبلاگ را شروع کردم؟" و هر بار از پاسخ دادن طفره رفته‌ام. اما ادامه‌ی این وضع بیش از این برایم ممکن نیست. امروز می‌خواهم کمی بیرحمانه به داوری خودم بنشینم. دیگر با کلیشه‌ها خودم را قانع نمی‌کنم. امروز می‌دانم که متانا ولیا یک "مرا ببینید!" بیش‌تر نیست. پس دیگر در این‌جا نمی‌نویسم مگر زمانی که احساس کنم دلیلی جز ارضاء این نیاز به دیده شدن دارم.

و حرف آخر:

"...

با این همه

تو گویی اگر نمی‌بود،

جهان قادر به حفظ تعادل خود نبود!

چون آن درخت که زیر باران ایستاده است!

نگاه‌اش کن!

چون آن کلاغ!

چون آن خانه!

چون آن سایه!

ما گلچین تقدیرُ تصادفیم،

استوای بودُ نبود."

حسین پناهی

1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
salam rafigh:)
rastesh...
man fekr mikonam weblog nevisi ro agar be eshterak gozashtane daghdaghe ha va delmashghooli ha bedoonim...yani ke to tafakoratet ro be naghd keshidi...in fekr mikonam shojaat mikhad..
:)
shad bashi
etefaghi didamet ama bazam behet sar mizanam......